امروز که کفش هایم را مثل همیشه یواشکی برداشته بودی و در حیاط راه می رفتی. من هم یواشکی داشتم نگاهت میکردم.
تو آرزو می کردی که زودتر بزرگ شوی و من حسرت میخوردم که کاش می شد برگشت!
دخترکم بزرگ که شدی، گاهی اوقات زندگی آنقدر سخت میشود که دوست داری خواب باشی و همه اینها را در خواب دیده باشی و از خواب بیدار بشوی!
گاهی اوقات دعا می کنی که کاش هنوز بچه بودی!
آرزویم قدر کودکیت را بدان و آرزو نکن که زودتر بزرگ شوی.
سلام


من از تو گوگل ریدر مطلباتونو خوندم
وبلاگ خیلی خوبی دارین
انشا- که خدا آرزو و پدر و مادر به این خوبی شو حفظ کنه
راستی این عکس خود آرزوئه تو لوگوی وبلاگ؟
خیلی نازه- انشا- زیر سایه حضرت همیشه سلامت باشه و توفیق خدمت گذاری در آستانشو نصیبش کنن
التماس دعا- یاعلی
سلام
ممنونم
نه هنوز باباش اجازه نداده عکسشو بذاریم، میگه معروف میشه دردسر داره معروفیت:))