دخترم

برای دخترم آرزو

دخترم

برای دخترم آرزو

سفر

برفپرنیای من امروز بر سرمزار عزیزت، تو حواست به اشک های من بود و من دلتنگ او!

دختر زیبای من، زمانی می رسد که انسان باید از اینجا به یک سفر بی بازگشتی برود که فقط باید اعمالش را ببرد.

مثل سفری که چند روز قبل داشتیم. یادت هست، برف باریده بود و ماشین در برف گیر کرد و مجبور شدیم پیاده شویم! هیچ چیزی نمیتوانستیم ببریم، البته خدا با ما بود که همان نزدیکی ها منزل اشنایی پیدا کردیم و تا صبح فرداش مهمان شدیم. این سفر هم همانگونه است اما دیگر اشنایی نیست که پناهمان بدهد، فقط خودمان هستیم و کارهایی که کرده ایم.

اما وجود امام زمان مان می تواند راه گشای مشکلاتمان در دنیا باشد و به او فکر کردن و طبق فرمایشش عمل کردن میتواند راه را از چاه برایمان جدا کند. 

دلبرکم از امام زمانت بخواه که همیشه یادش را به تو هدیه کند و همیشه با ذکر نام او اعمال خوب جمع کنی، برای سفری که بازگشتی ندارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد