دخترم

برای دخترم آرزو

دخترم

برای دخترم آرزو

رقیه

آرزو می‌دانستی نام عمه‌ات را آقاجان‌،‌ از نام همین کسی که امشب برایش گریه کردیم، انتخاب کرده‌اند.

نام دختری که در سه سالگی از دنیا رفت. عمه‌ات همیشه می‌گوید «رقیه» از مد افتاده اما نمی‌داند ما چقدر رقیه سلام الله علیه را دوست داریم، هم خودش و هم نامش را و حاجاتمان را که به نذر او می‌گوییم ادا می‌شود.

این نام یکی از دختران امام حسین علیه السلام است که بعد از شهید شدن پدرش همراه اسرای کربلا به شام رفت. عزیز بابا بود، دلش برای بابا تنگ شده بود، عمه هرچه کرد او آرام نشد، آخرش مامورها گفتند چیزی برایش می‌آوریم که آرام شود.

دلبرکم، آن نامردها برای دختر سه ساله، سر بابایش را آورده بودند، می گویند اول، اسرای کربلا، فکر کرده بودند غذاست، چون در سینی ای بود و رویش را با پارچه پوشانده بودند، بعد که پارچه را برداشته بودند، دیدند سر امام حسین علیه السلام است.

رقیه با بابایش خیلی حرف زد،‌ دلش برای او خیلی تنگ شده بود. اما یکدفعه صدایش قطع شد، عمه فکر کرد خوابش برده اما او کنار سر بابا به پیش خدا رفته بود.

امشب اشک‌هایمان را بدرقه راه او کردیم. برای غربتش،‌ غربت او و عمه و همه‌ی اسرای کربلا گریه کردیم.

دختری که بابایی بود، خسته بود، به اسیری برده بودنش و دست آخر در مظلومیت تمام به پیش خدا رفت.

عزیزم، اشک که برای این بانو می‌ریزی، برای ظهور امام زمان دعا کن که بیاید و رنج‌های مردم عالم تمام شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد